آخرین بار بیش از ۶۰ روز پیش بود که ی شب دل زدم به دریا و شب موندم بیدار...
الان الان یکی دیگه م،سرشارم،نه، کلمه ای هستم که هنوز نمیدونمش.
به لطف تو...به لطف تو،به لطف تو عزیزدلم.به لطف تو و دوست دارم این رو تا اخر عمر تکرار کنم...
در مورد عادت باید بگم که انگار عادت کردم اینجا نوشتن رو و خ استم بگم که خیلی زود عادت میکنیم.
سرخوشی رو گفتم
و کلمه الیوم،غصه ی دوست داشتنی امروزم بود...
حس از نو...برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 9:03
فکرش هم، خیالش هم...من الظلمات الی النور...
نور الف و لام دار که فقط مخصوص تو است...
کشمکات...
حالا عزم،خدایا...میشود زنده بمانم تا یکشنبه؟و ببینم نور را...
حس از نو...برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 9:03
انگار در صندوقچه ی قدیمی رو که گوشه ی یک انبار بزرگ بزرگ پیدا شده،خاک گرفتن،باز کردن،دیدن یک شمع توش روشنه.
توی تاریکی،توی انبار کوچک و تاریک،چقدر دیدنش آدم رو خوشحال می کنه.
مثل وقتی میخوای به مقصد برسی و ذوق داری زودتر هواپیما بشینه...
مثل خیلی لحظه های خوش دیگه،نه؟
نه!تو یک حس منحصر به فردی.از رها'>رها'>رهایی...لطفا باش..
هرچه هستی باش،اما باش...
حس از نو...برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 9:03